مصوبات شورای سنجش و پذیرش دانشجو راجع به آزمون سراسری سال 1398 و بعد از آن
مصوبات شورای سنجش و پذیرش دانشجو راجع به آزمون سراسری سال 1398 و بعد از آن
روابط عمومی سازمان سنجش آموزش کشور
- ۰۲ آذر ۹۷ ، ۲۰:۵۸
روابط عمومی سازمان سنجش آموزش کشور
چگونه حافظه خود را برای یادگیری بیشتر، تقویت کنیم؟
ما بسیاری از مطالب را خوب به یاد میآوریم و برخی از آنها را سریعاً فراموش میکنیم. چرا حافظه ما همواره یکسان عمل نمیکند و چرا برخی از افراد حافظه بهتری دارند؟ حافظه خوب، بجز در موارد استثنایی، هدیه خاص برای افراد خاص نیست؛ بلکه بیشتر، محصول تلاش آگاهانه و سازمان یافته هر فرد است که از نیاز به دانستن و به یاد آوردن موفقیت آمیز ناشی میشود. حتی با کمی تمرین و مقداری آگاهی کلی از عواملی که در ایجاد یک حافظه بهتر مؤثرند، به نتایج مثبتی میتوان دست یافت. حتماً تا به حال در شرایطی این موضوع را تجربه کردهاید که با وجود تلاش و کوشش بسیار، نتوانستهاید مطلبی را به خاطر بسپارید و مجبور شدهاید که آن را دوباره بخوانید. اینکه حافظه هر فردی از شما داوطلبان عزیز نتواند موضوعاتی را حفظ کرده و برای طولانی مدت به خاطر سپارد به عوامل مختلفی بستگی دارد و شما به عنوان یک داوطلب کنکور، باید سعی کنید تا تمام این موارد را در مسیر آمادگی برای آزمون، رعایت کنید. در این مقاله، به منظور اینکه شما را برای یک مطالعه خوب آماده کنیم، به برخی از رموز یک حافظه خوب، یعنی عواملی که میتوانند در ایجاد حافظه قوی مؤثر باشند و باعث شوند تا شما مطالب را به صورت جامعتر و بهتری در حافظه خودتان حفظ کنید، اشاره میکنیم.
دانستن، مؤثرترین راه برای یادگیری است وراه شما برای یادگیری مؤثر، مستلزم شناخت موارد زیر است:
1- خودتان
برای اینکه بتوانید حافظه خود را به منظور یادگیری بهتر تقویت کنید و از آن به بهترین روش ممکن استفاده نمایید، باید خودتان را به خوبی بشناسید و به خصوصیات خود به خوبی آگاه باشید: اینکه در چه ساعاتی از روز، یادگیری بهتری دارید؟ آیا خواندن را دوست دارید؟ حل مسایل، حفظ کردن، و از بر خواندن را چطور؟ عادتهای مطالعه شما چیست؟ چگونه این عادتها به وجود آمدهاند؟ کدامشان خوبند و کدامشان بد؟ آیا شرایط محیطی شما مناسب هستند؟ چه چیزهایی در کنترل شما هستند و چه چیزهایی خارج از آن؟ چه چیزی باعث میشود تا شما خودتان را وقف یادگیری یک مطلب کنید؟ و ...
2- توانایی شما برای یادگیری
بعد از شناخت خودتان، گام بعدی این است که تواناییتان را در خصوص یادگیری ارزیابی کنید و طبق آن، برای مطالعه و آمادگی در کنکور، برنامهریزی کنید. به خاطر داشته باشید تا زمانی که شما نتوانید برآورد درستی از تواناییهایتان داشته باشید، نمیتوانید یادگیری ماندگار و قابل قبولی داشته باشید. پاسخ به سؤالاتی مانند اینکه: چه تجاربی درباره نحوه یادگیری خود دارید؟ وقتی که مطالعه میکنید، آیا از خود میپرسید که متوجه مطلب شدهاید یا نه؟ آیا باید سریعتر پیش بروید یا آهستهتر؟ آیا قبل از ادامه مطالعه به زمانی برای فکر کردن در مورد مطلب نیاز دارید یا نه؟ آیا برای پردازش و جا افتادن مطلب در مغزتان، نیاز به مباحثه با دوستان خود دارید یا نه؟ آیا برنامه شما با نقاط ضعف و قوتتان همخوانی دارد؟ چقدر به مطلبی که میخوانید، علاقه دارید؟ چقدر زمان برای یادگیری یک مطالب لازم دارید؟ و ... .
3- روشهای موفقیت آمیزی که در گذشته از آن استفاده کردهاید
به عنوان یک داوطلب کنکور، شما مدت زمان زیادی را از دوران ابتدایی تا پایان دبیرستان، به مطالعه و درس خواندن گذرانده و در طی این سالها، عادتهای خوبی در مطالعه داشتهاید که باعث شده است تا موفقتر عمل کنید. گرچه مطالعه برای کنکور تا حدودی با مطالعه کلاسی متفاوت است، اما شما میتوانید از تجربهها و روشهای موفقیت آمیز خود در طول آمادگی برای کنکور استفاده کنید؛ مثلاً توانایی شما در نوشتن یک خلاصه نویسی خوب، شیوه متفاوت و مؤثر شما در یادگیری زبانهای انگلیسی و عربی، راهکارهای شما در یادگیری اسامی نویسندگان و شاعران و آثار آنها در تاریخ ادبیات، همه و همه، میتواند از روشهای موفقیت آمیز درسی شما باشد؛ پس این نقاط قوت خود را یادداشت کنید و برای تقویت و استفاده از آن در کنکور یا تعمیم آن به موارد مشابه، وقت بگذارید. به این ترتیب میتوانید بخشی از راه را با تواناییهای خود طی کنید.
علاوه بر سه موضوعی که در بالا اشاره شد، حتماً باید به این موضوع نیز توجه کنید که مطالبی که شما میخوانید، بسته به موراد آن، ممکن است که زودتر، دیرتر یا به صورت کمتر یا ماندگارتری در حافظه شما بماند. از جمله این موارد عبارتند از:
الف- علاقه
این یک قانون است که همه ما مطالب و موضوعاتی را که به آنها علاقهمندیم، بهتر و زودتر به خاطر میسپاریم؛ بنابراین، برای به خاطر سپردن هر درسی، سعی کنید تا علاقه به آن درس را در خود ایجاد کنید. گرچه ممکن است که ایجاد علاقه در بعضی از درسها مشکل باشد، اما شما قبل از هر چیز باید به این نکته فکر کنید که درسی که شما از آن خوشتان نمیآید، سهم و نقش مهمی در قبولی شما در کنکور، به خصوص رشته مورد نظرتان، دارد؛ پس بهتر این است که نه از سر اجبار، بلکه از سر علاقه به مطالعه آن درس بپردازید. اگر این روش جواب نمیدهد، سعی کنید که ارتباطی بین علایق خود و آن درس پیدا کنید؛ مثلاً معلم آن درس که فردی بسیار مهربان است، ساعات مطالعه آن درس که در ساعات پر انرژی و سر حال بودن شماست و مواردی نظیر آن.
ب- توجه
اگر به هر دلیلی به مطالب درسی که میخوانید توجه نکنید، آنها را به خاطر نخواهید سپرد. برای اینکه بتوانید با این موضوع مقابله کنید، حتماً به جزییات مطالب توجه کنید. به مطالب، طوری نگاه کنید که گویی برای اولین بار است آنها را میبینید. هنگام مشاهده و تحلیل مطالب، از شلوغی ذهن پرهیز کنید وبگذارید که حواس شما به بهترین شیوه ممکن عمل کند. فرآیند مشاهده شامل چهار عنصر ضرور به نام علاقه، تمرکز، توجه خلّاق و درک آگاهانه است. اگر این نکات را رعایت کنید، به احتمال زیاد، مطالب را به خوبی به خاطر خواهید سپرد.
پ- درک
شما آن چیزی را بهتر به یاد میآورید که درک کردهاید و مفهومی از آن در ذهنتان نقش بسته است؛ بنابراین، لازم به نظر میرسد آنچه را که یاد میگیرید، تحلیل کنید و سعی کنید آن را بفهمید. حتماً مواردی را که در مطالعه و تمرین، به آنها شک دارید، از بین ببرید و در پی آن باشید تا مطلب برایتان واضح شود. ضمناً یادداشتهای ذهنی و توضیحی داشته باشید تا مطمین شوید آنچه را که باید به یاد بسپارید، کاملاً درک کردهاید.
ت- تکرار
افراد بسیار کم و معدودی وجود دارند که با یک بار خواندن و مطالعه یک درس، آن را برای همیشه در حافظه خود حفظ میکنند؛ پس نگران این موضوع نباشید که برای به خاطرسپاری مداوم و طولانی مدت یک مطلب، لازم است آن را چندین بار مرور کنید؛ بنابراین، مکرر بخوانید، بنویسید، ترسیم کنید و آنها را به ذهن بسپارید تا موضوع کاملاً در ذهنتان ثبت شود. حفظ برخی از موضوعات به تلاش بیشتری نیاز دارد و برخی دیگر سعی کمتری را میطلبد؛ اما به هر حال در همه موارد، تکرار بیشتر، به خاطر سپردن بیشتری را تضمین میکند؛ پس اگر درسی برای شما مشکلتر است، آن درس را بیشتر تکرار کنید تا بر اثر تکرار، سختی مطالب از بین رفته و بیشتر در حافظه شما باقی بماند.
ث- مرور
یکی از مهمترین و اساسیترین راههایی که برای حفظ و به خاطرسپاری طولانی مدت مطالب، پیمودن آن لازم است و ما بارها به انجام آن تاکید و توصیه کردهایم، مرور کردن است؛ پس حتماً زمانهایی را در برنامه درسی خود به مرور کردن اختصاص دهید. برای انجام این کار میتوانید مطالبی را که زیر آن را خط کشیده شده یا خلاصهنویسی کردهاید، چند بار در طی مدت زمان آمادگی برای کنکور، مطالعه کنید.
ج- به کارگیری
یکی از مهمترین راههایی که به شما کمک میکند تا آنچه را که مطالعه کردهاید برای طولانی مدت در حافظه شما باقی بماند، بهکارگیری مطالب است؛ پس تلاش کنید از آنچه آموختهاید، در حد امکان استفاده کنید و چیزی را که فهمیدهاید، تمرین کنید. انجام این کار باعث میشود تا دانش تیوری خود را مورد استفاده عملی قرار دهید و عملاً به حافظه خود کمک بیشتری نمایید؛ مثلاً اگر به آموزش یک زبان خارجی مشغول هستید و لغات جدیدی را آموختهاید، استفاده از آنها را در مکالمات خود آغاز کنید؛ یا اگر درسی از زیست شناسی را میخوانید، سعی کنید که اطلاعات خود را در صورت امکان به طور عملی به کار بگیرید و در حافظه خود به شکل بهتری تثبیت کنید.
چ- به یاد آوردن
عمل یادآوری و مرور، یک هدف را دنبال میکنند؛ اما یادآوری، کمی متفاوتتر از آن است؛ بدین معنی که اساساً به یادآوردن، یک تمرین ذهنی است که در آن شما سعی میکنید به طور ارادی، آنچه را که زمانی در گذشته تجربه کردهاید، به خاطر آورید.در مرور، شما از عوامل خارجی مانند کتاب، جزوه و ... کمک میگیرید؛ در حالی که در یادآوری، بیشتر بر ذهن و توانایی خود در فکر کردن، تجسم فکری و ایجاد مجدد ذهنی آنچه که خواندهاید، تکیه میکنید.
ح- تداعی معانی
از آنجا که تمام دانش انسان، نسبی است، ما مطالب را در ارتباط با موضوعات دیگر به یاد میآوریم. این مساله به سبب ارتباط و تداعی معانی است که ما در ذهن خود ایجاد میکنیم؛ به همین دلیل، به یاد آوردن برخی از مطالب، مستلزم به یاد آوردن مطالب دیگر است. همه ما مایلیم که میان دانستههای جدید با دانش قبلی ذخیره شده در ذهنمان، ارتباط برقرار سازیم.این فرآیند، وابسته به روشی است که در آن، اطلاعات را به صورت فایلهایی که آماده مراجعه هستند، سازماندهی میکنیم.شما میتوانید حافظه خود را با تمرین و پرداختن به این پدیده، تقویت کنید. فرض کنید که مطلب جدیدی را درباره قلب در درس زیست شناسی آموختهاید. سعی کنید که این مطلب را به اطلاعاتی که از پیش در ذهن خود درباره کار قلب دارید، ربط دهید. هرگاه مطلب جدیدی میآموزید از خود بپرسید: «چگونه میتوانم آن را با اطلاعات قبلی خود ارتباط دهم؟»، «چه نکته جدیدی در آنچه که اکنون آموختهام وجود دارد؟» و «آن را در کجای متن اطلاعات موجود در ذهن خود میتوانم جای دهم؟» انجام این کار به شما کمک میکند که پایه دانش خود را بالا ببرید و حافظه خود را نیز تقویت کنید.
خ- تصور
یکی از راههایی که پیمودن آن، تا حد زیادی به ماندگاری مطالب در حافظه شما کمک میکند، این است که مطالبی را که میخوانید، به شیوه خاص خود و به صورت جالبی تصور کنید؛ به گونهای که در حال مشاهده یک فیلم هستید، و آنگاه ارتباطات جالب موجود در مطلب را افزایش دهید. انجام این کار، شما را قادر میسازد تا موضوع را خیلی بهتر و برای مدت طولانیتری به یاد آورید. این راهکار در بیشتر درسها میتواند به کار آید؛ فقط کافی است که شما قدرت خلاقیت خود را بالا ببرید؛ در این میان، تصورات خنده دار و جالب، بیشتر در حافظه شما خواهد ماند.
د- سازماندهی
ذهن انسان مانند رایانه کار میکند. درست مانند سازماندهی معنی دار اطلاعات در رایانهتان، باید اطلاعات را در قلمرو شخصی خود نیز به طور مرتب سازماندهی کنید تا با تلاش کمی بتوانید دوباره به آن دست یابید. به طور مؤثر از ذهن خود استفاده کنید و اهداف عالیتری را برای خود در نظر بگیرید و تنها اطلاعات مفیدی را که شما را در رسیدن به اهدافتان یاری میکند، در ذهن خود ذخیره کنید و محیط خود را به گونهای سازماندهی کنید که ذهنتان در آرامش قرار گیرد و انرژی و منابع آن در یافتن و ترتیب بخشیدن به موضوعات، هدر نرود.
ذ- سلامت بدنی و سلامت روحی
برخورداری از سلامت جسمی، پایه یک حافظه خوب است. ذهنی که درگیر بیماری ضعف عمومی است، قادر به تمرکز نیست و نمیتواند توجه کافی به مطلب داشته باشد؛ چرا که تواناییهای آن، اکثراً متوجه محافظت از خود میشود. مغز و سیستم عصبی، باید دوز معمول ویتامینها و مواد معدنی، گلوکز و خون سالم را دریافت کنند و از استراحت کافی برخوردار باشند؛ به طوری که بتوانند خود را برای ذخیرهسازی اطلاعات و نیروی تازه گرفتن، به منظور داشتن عملکرد بهتر، آماده کنند.
ذهنی که با خود دایماً درگیر است، نمیتواند مطالب را به خوبی ثبت کند. احساسات منفی مانند ترس، اضطراب، ناامیدی و عصبانیت، به شدت، جریان ورود اطلاعات به مغز را کاهش میدهد. نگرشهای منفی، پیشداوری، گفتن این که «این را نمیتوانم یاد بگیرم» یا «این مطلب سخت است» نیز شانس حفظ مناسب را برای یادگیری بهتر، از بین میبرد. داشتنیک ذهن باز، برخورداری از امید و اعتماد به نفس، فرستادن انرژیهای عالی درباره توان و قدرت ذهنی و حافظه خودتان، تمایل به یادگیری، توانایی شما را برای آموختن، درک و نهایتاً به خاطر سپردن مطالب، افزایش میدهد.
ر- خواب خوب
اگر میخواهید که همیشه حافظه خوبی داشته باشید خواب را فراموش نکنید. کمخوابی میتواند به شدت از قدرت حافظه و تمرکز شما کم کند. ضمناً فراموش نکنید که خوابیدن در شب برای مغز، نسبت به خواب در روز، مفیدتر است. به عنوان یک کنکوری، شما باید بین شش تا هشت ساعت در طی شبانه روز را به خواب اختصاص دهید. حتماً به خاطر داشته باشید که مقابله با خواب برای درس خواندن، باعث خواهد شد تا چیزی از مطالبی که در آن ساعت میخوانید در خاطر شما باقی نماند؛ پس برنامه خواب خود را منظم کنید و هر روز طبق برنامه بخوابید. بهتر است در ساعات اولیه صبح، که یادگیری به بالاترین حد خود میرسد، یعنی ساعت پنج به بعد، از خواب بیدار شوید و بعد از ساعت ده شب هم دیگر مطالعه نداشته باشید. اگر شما به این ساعات خواب و بیداری عادت نداشته و برنامهریزی درسیتان را برای یادگیری بهتر بر اساس آن تنظیم کردهاید، نگران نباشید؛ بدنتان تا بیست روز آینده، در صورت اصرار شما به این ساعات خواب و بیداری، عادت خواهد کرد؛ البته اگر به وقت دیگری برای مطالعه کردن عادت کردهاید و احساس میکنید که در آن وقت، یادگیری خوبی دارید و مطالب در ذهن شما میماند، همان را ادامه دهید.
در ادامه این بحث، به موارد زیر برای داشتن یک حافظه خوب و یادگیری ماندگار نیز دقت کنید:
1- اطلاعات را خرد کنید؛ زیرا مغز انسان، اطلاعات را در قطعات کوچک بهتر به خاطر میسپارد؛ بنابراین، با خرد کردن موارد بلند به اطلاعات کوچکتر، راحتتر میتوانید آنها را حفظ کنید.
2- تمرکز کنید. بهترین حالت این است که هر زمان فقط یک کار را انجام بدهید و روی آن کار کاملاً تمرکز کنید.
3- رژیم غذایی مناسب داشته باشید. اسیدهای چرب امگا ۳ و مصرف ویتامینهای گروه B و اسید فولیک، به یادگیری بهتر و قویتر شدن حافظه شما کمک میکند.
4- ورزش کنید. ورزش برای حافظه مفید است و قدرت تمرکز شما را بالا میبرد. قرار نیست که قهرمان المپیک بشوید؛ بلکه هدف این است که فعالیت بدنی منظمی داشته باشید.
5- آموختههایتان را به دیگران یاد بدهید. وقتی موضوعی را برای کسی توضیح میدهید، انجام این کار به دایمی شدن آن حافظه در مغزتان کمک میکند؛ بنابراین، اگر وقتی برای انجام این کار دارید حتماً آن را انجام دهید؛ وگرنه، تصور کنید که شما شاگرد خودتان هستید و دوباره مطلب را برای خودتان توضیح دهید.
6- مطالب درسی را با فعالیتهای روزمره خود مربوط گردانید.
7- اول، درس مشکلتر را در یک زمان معیّن و کامل و غیر خسته کننده یاد بگیرید و سپس درسهای آسانتر را.
8- حسهای بیشتری را درگیر یادگیری خود کنید و سعی کنید که اطلاعات را به رنگ، صدا، بو و مزه ارتباط دهید.
9- مفاهیم پیچیده را به زبان خود شرح دهید و سعی کنید مطالبی را که جدیداً آموختهاید، به زبانی ساده و با کلمات خودتان برای دیگران توضیح دهید یا خلاصهای از آن را در جایی بنویسید.
10- اگر شیوه مطالعاتی شما خوب نیست و باعث خستگی ذهنی شما میشود، این موضوع را بپذیرید و برای رفع مشکلات آن اقدام کنید.
پایه دهم
پایه یازدهم
پایه دوازدهم
پایه پیشدانشگاهی داوطلبان نظام قبل (پشت کنکور ی ها)
19- در هنگام مطالعه، به عکسها، نمودارها، جدولها و سرفصلها توجه کنید؛ زیرا ممکن است که از همین موارد در کنکور تستهایی طرح شود؛ علاوه بر این، توجه به این موارد، به یادگیری بهتر شما کمک میکند.
این همه، یعنی کنکور برخلاف تصور عدهای، راهی برای قبولی پولدارترینها یا افرادی که بیشترین امکانات را دارند، نیست؛ بلکه میتوان با پشتکار و تلاش و مطالعه دقیق کتب درسی و برنامهریزی حساب شده، بهترین شد؛ پس به جای آنکه فریب تبلیغات رنگارنگ مؤسسات به ظاهر علمی را بخورید ـ افرادی که داوطلبان را بیشتر به چشم چک بانکی میبینند ـ به خودتان متکی باشید و کتابهای کمک آموزشی را، به راستی، کتاب کمک آموزشی بدانید؛ نه کلید ورود به دانشگاه!
پروفسور رضا شیخ نژاد یکی از افتخارات بزرگ سیستان و ایران در
نوشتاری که برای نشریه
نی زار ارسال نموده است از زندگی پر افت و خیز خود می گوید و رسانه نی زار برای
اولین بار زندگینامه ایشان را برای مطالعه خوانندگان خود قرار می دهد.
رضا شیخ نژاد پژوهشگر ایرانی، دکتری بیوشیمی
از دانشگاه ایالتی جورجیا، فوق دکتری فیزیولوژی سلولی از دانشکده پزشکی دانشگاه
ایالتی وین (دیترویت میشیگان)، فعالیت حرفه ای خود را در زمینه بیولوژی مولکولی
سرطان در بنیاد تحقیقات سرطان میشیگان (انستیتو سرطان کارمانوس) آغاز کرد.
زندگینامه پروفسور شیخ نژاد:
گاهی زخمۀ ساز نوازنده ها، یا آواز
ناگهانی پرندگان، تو را با خود به دور دست ها می برد؛ به جایی یا چیزی که اصلا
قرار نبود به آن بیندیشی؛ به خاطره های دور از کودکی، یا طعم تجربه هایی در
بزرگسالی. درست مثل داستان زندگی من...
داستانی که نه از آمریکای شمالی شروع می
شود و نه در خاطرات خیابان های پر پیچ و تاب تهران توقف میکند. خیلی وقت است که
آسمان همه جا را یک رنگ می بینم، اما برای من آبی همۀ آسمان ها از مرکز سیستان و
بلوچستان، زاهدان آغاز شد.
درخانه ای از خشت و گِل به دنیا آمدم.
خانه ای مثل باقی خانه های محله ی ما. اولین فرزند خانواده
بودم. در آن روزگار کودکان بسیاری به دلیل سرخچه و دیگر بیماریهای اطفال به دوران
بلوغ نمی رسیدند، و به این دلیل پدر و مادر نگران بقای من بودند. چهارساله بودم که
سرخچه سراغ من هم آمد؛ داغ و عرق کرده. این یکی از دورترین خاطرات کودکی من است.
دور از انتظار پدر، مادر و حتی تنها
پزشک زابل دکتر پسیان، زنده ماندم تا بالیدنم را ببینند.
پدرم ژاندرام بود. خواندن و نوشتن نمی
دانست. درآمدش به قدر پوشاندن تن مان بود و چند قرص نان در سفره. اما من آن زمان
هیچ کدامشان را درک نمیکردم. راضی بودم و خوشبخت. دنیا همانقدر بزرگ بود که می
دیدیم و همانقدر پیچیده که میفهمیدیم.
بعدها وقتی در کلاس اول دو بخشی بودن
مسواک و حوله را هجی میکردم، دریافتم که چیزهایی هم هست که ما از داشتن آنها
محرومیم. دانستم که به این نداشتن ها فقر می گویند؛ چیزی که ما زیاد داشتیم اما
آزارمان نمی داد. فقر در کنار ما بود، ولی مثل قبای تنمان به آن عادت کرده بودیم.
البته مثل اغلب اهالی این سرزمین رنجدیده، دور افتاده و محروم...
شغل پدر، ما را ناگاه و بی خبر با خود
می برد. هنوز دست به گردن رفیقی نشده، بار و بنه می بستیم، برای روستا یا شهری
دیگر. تنهایی یار و همراه صمیمی من بود و بیابانهای سیستان و بلوچستان آموزگار
صبوری که بسیار از او صبر و پایداری آموختم.
هنوز خاطرۀ بیایانهای دهپابید در ذهنم
کاملا روشن است. دشت به دشت و افق تا افق بیابان بود با نقطه های سیاهی در دوردست.
چیزی که مرا به رفتن فرامی خواند. پیمودن و کشف نقطه های سیاه در دور دست بود.
حالا که بر میگردم به نه سالگی و به
خاطرۀ آن روز جمعه و نقطه ی سیاهی فکر میکنم که پس از پیمودن چند کیلومتر معلوم شد
تک درخت انجیری بود در بیابانی بی آب و علف، انگار همیشه چیزی مرا به سوی خود فرا
می خواند؛ دعوتی برای کشف ناشناخته ها. سوم ابتدایی را که در دهپابید تمام کردم،
پدر بازنشسته شد و به زاهدان برگشتیم؛ به همان خانه ای که در آن متولد شدم.
دبیرستان را با رؤیای معلم شدن سپری
کردم. در تصوراتم، خود را در قامت یک معلم در میان دانش آموزان، با کت و شلواری
آراسته، کراوات و کفش چرمی خردلی رنگ می دیدم، که داشتنش از زمانی که آن را در پای
معلم کلاس دوم ابتدایی، آقای غنی دیدم، آرزوی من بود. رؤیایی که خیلی هم دور از
دسترس نبود. وقتی دیپلم گرفتم هیاهوی کنکور دادن و دانشگاه رفتن مرا هم به هیجان
آورد. اما شرکت در کنکور و رفتن به دانشگاه که فقط در کلان شهرها وجود داشت،
سرمایه ای میخواست که بادرآمد یک سرجوخه ی بازنشسته ممکن نبود.
وقتی زمان کنکور رسید، اسب رؤیاهای
بسیاری از دانش آموزان هی شد، ولی من نمی دانستم اینبار باید چه سمتی را نشانه
بگیرم. آیا باز هم میتوانستم از سر عادت به سوی ناشناخته ها بروم یا نه؟
مادرم به هر ترفندی که ممکن بود 50
تومان هزینۀ ثبت نام کنکور سراسری و 80 تومان ثبت نام کنکور دانشگاه شیراز را مهیا
کرد تنها برای این که به خود و دوستانم ثابت کنم که من هم میتوانستم اگر امکانات
مالی فراهم بود. اما نتیجه ها که آمد، انتخاب سخت تر شد. کشاورزی دانشگاه شیراز
انتخاب اولم بود و زیست شناسی دانشسرایعالی تهران انتخاب دوم که پذیرفته شدم.
دانشگاه شیراز هزینهاش سنگین بود، 2000 هزار تومان شهریه و هزینه ی زندگی که حداقل
300 الی 400 تومان برآورد میشد. ولی راه دانشسرایعالی با دادن تعهد دبیری و گرفتن
اندک کمک هزینه ی تحصیلی هموارتر بود.
دانشسرایعالی را انتخاب کردم؛ اما هنوز
هزینه ی سفر و اقامت در تهران تا دریافت اولین کمک هزینه، برای ما معضل بزرگی بود.
مادرم پول نقد موجود برای مخارج خانه را که قبلا برای ثبت نام کنکور داده بود؛ آن
چه از مال دنیا داشت، گردنبندی بود که به 300 تومان فروخت تا هزینه ی سفرم به تهران
فراهم شود.
تهران، شهری عجیب، تو در تو، مبهم و راز
آلود. شهری که تا دیروز همان نقطه ی سیاه و اسرار آمیزی بود در دوردستهای ذهن من؛
و حالا درخت انجیری شده بود که کودکانه دوست داشتم از شاخه هایش بالا رفته تا میوهاش
را بچینم. اما آنچه مرا به دانشسرایعالی کشانده بود، امید به گرفتن کمک هزینۀ
تحصیلی، ماهی 120 تومان بود.
قرعه به نام من افتاد تا زندگی روی
آسودگی را بنماید. اما خوب میدانستم هیچ چیز در این جهان اتفاقی نیست. سرنوشت دیگری انتظار
مرا می کشد. چهار سال دوره ی کارشناسی را به پایان رساندم و خدمت سربازی را هم
ابتدا شش ماه در تبریز و بقیه را در تهران گذراندم. سرانجام رویای کودکی به حقیقت
پیوسته بود. افسر وظیفه بودم با 2000 تومان حقوق ماهیانه
که حالا میتوانستم حداقل گردنبند مادر را جبران کنم.
سربازی دورۀ خوبی بود برای تغییر کردن،
بزرگ شدن و بزرگتر دیدن. برای انداختن طبل بزرگ زیر پای چپ و گام برداشتن با ریتم تازه
ای. تحقق زود هنگام اولین رؤیای جوانی ام معلمی، مرا بر آن داشت که بزرگتر فکر کنم. هرچند شغل معلمی را
بسیار دوست داشتم و به یقین میتوانستم به زندگی خودم و خانواده اندکی سر و سامان
بدهم؛ اما به افق های دیگری اندیشیدم. چیزی در آن سوی افق ذهنم را به خود مشغول
کرده بود.
سفر به ینگه دنیا (آمریکا) آغاز تجربۀ نویی بود
از فرهنگ، زبان، علم و زندگی. درک دنیای مردمان سرزمینی دیگر با آرزوها، افقها و
ناشناخته های جدید. تحصیلم را در ایالت کارولینای شمالی آغاز کردم. پس از دوره ی
شش ماهه ی زبان وارد دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی شدم. بورسیه ی بودم و هزینه ی
تحصیل و زندگی بر عهدۀ دانشگاه بلوچستان بود. اما پس از دو ترم تحصیل، با پیروزی
انقلاب اسلامی، شرایط تغییر کرد. دامنۀ موج تغییرات به ما هم رسید. طی نامه ای که از
دانشگاه دریافت کردم، بورسیۀ همۀ دانشجویان خارج از کشور تا اطلاع ثانوی قطع شد و
بار دیگر زندگی روی سختش را به من نشان داد. اما چند ماهی با کار در پمپ بنزین،
روی پای خود ایستادم تا توانستم از دانشگاه دیگری در همان ایالت پذیرش همراه با
کمک هزینه ی تحصیلی دریافت کنم.
با پایان دورۀ فوق لیسانس، طبق تعهد
اخلاقی که داده بودم برای بازگشت به ایران منتظر دستور دانشگاه شدم اما به نامه ام
پاسخی داده نشد. به گذشته ام که فکر میکردم: پدر، مادر، سرخچه،
زابل، خاش، دهپابید، زاهدان، دبیرستان، کنکور، لیسانس و فوق لیسانس، همه نشان از
موفقیت بود و میتوانستم با سربلندی برگردم. اما از طرفی احساس میکردم هنوز در نیمۀ
راهم و باید راهی را که آغاز کرده ام تا پایان، که گرفتن دکترا بود، ادامه دهم. به
دلیل نگرفتن جواب از ایران برای گرفتن دکترا در رشته بیوشمی، به دانشگاه ایالتی
جورجیا در شهر آتنز رفتم. در این دوره افت و خیز چندانی نبود. با داشتن کمک هزینه ی
تحصیلی قابل ملاحظه ای بابت تحقیقات، این دوره هم با موفقیت به پایان رسید و
سرانجام موفق به دریافت درجه ی دکترا شدم. پس از پایان این دوره هم دانشگاه بلوچستان
به نامه ام پاسخ نداد که به ایران برگردم.
شاید کوچ کردن از دیاری به دیاری دیگر
هم سرنوشتی بود که از پدرم به ارث برده بودم. پسرم هنوز پنج ساله و پیش دبستانی
بود که از ایالت جورجیا به میشیگان کوچ کردم تا دو سال دوره ی فوق دکترا در زمینه
ی فیزیولوژی سلولی را بگذرانم. در این دوره موفق به کشف پروتئین مهمی شدم که بودجه
تحقیقاتی کلانی از بنیاد ملی علوم آمریکا را به خود اختصاص داد. این تجربه و
مقالاتی که به چاپ رسید نظر بنیاد تحقیقات سرطان میشیگان را جلب کرد و به این دلیل
پیشنهاد کار در این مرکز را دریافت کردم. تحقیق در زمینه ی سرطان بسیار وسوسه
انگیز بود.
مدتی طول کشید تا دریابم که موفقیت
همیشه لباس زیبا به تن نمی کند. گاهی تلخ می نماید و بعد شیرین جلوه میکند. سرطان
انگار نقطه ی سیاه دیگری بود که این گونه و در این زمان خودش را به من نمایاند.
موضوع مهمی که انگار همۀ این سالها ذهنم به آن خیره بود و چشمم مثل همیشه خیره به
دور دستها، ناشناختهای خودش را نمایانده بود و حالا نوبت من بود که در تعقیب آن
قدم در راه تازه بگذارم و احیانا درخت انجیر دیگری را کشف کنم. راستی چرا درخت
انجیر؟ و چرا اولین کشف من در بیابانهای اطراف دهپابید، درخت انجیر بود؛ آن هم فقط
یک تک درخت در بیابانی بی آب و علف؟ این هم رازی است که نیاز به کشف مجدد دارد.
سرطان، این بیماری اسرارآمیز شاید بزرگترین معضل تاریخ بشر باشد که قرنهاست
دانشمندان، از رازی و ابن سینا گرفته تا دانشمندان بزرگ معاصر، همه را به چالش
کشانده است.
این خاطره را دوست دارم چرا که
ناخودآگاه به پسرم پاسخ داده بودم. من و پسر ده ساله ام داوود در مرکز تحقیقات
سرطان میشیگان، با هم مختصر گفتگویی داشتیم بی آن که اگاهانه بدانیم چه میگوییم. خاطره ی این گفت و
شنود را دوست دارم چون در جمله ی پسرم احساس غروری کودکانه ولی همزمان قهرمانانه
ای می یافتم. 'پدر، میخواهم تو داروی سرطان را پیدا کنی'.حسی از جنس احساس کودکانه
من نسبت به پدرم، ژاندارمی که شب و روز مراقب بود دزدی یا قاتلی به خانه ی کسی
نزند. حالا من آن ژاندارمی بودم که باید مراقب باشد تا سرطان، این دزد جان و قاتل
نابکار به خانۀ کسی نزند.
چند سالی گذشت و من در این مدت بارها به
قولی که به پسرم داده بودم فکر می کردم. عذاب وجدان داشتم که باید به قولم عمل
کنم. حالا که من قهرمان آرزوهای او هستم نباید نا امیدش کنم. به این دلیل با جدیت
بیشتر به بیماری سرطان فکر کردم و در شناخت آن کوشیدم. سعی کردم با شناخت کامل علم
روز در این زمینه راه حلی پیدا کنم.
شبها را با رویای کشفی تازه صبح میکردم
و روزها را با هیجان آزمایش های مختلف به شب می رساندم. خیال موفقیت و تصویر چهره
های رنجور بیماران همیشه با من بود. خستگی را ندیده می گرفتم و این گونه روزها و
ماه ها گذشت تا بالاخره سرنخی پیدا شد و آزمایشها را با هیجان وصف ناپذیری آغاز
کردم. دوست داشتم روز موعود که نتایج کار کامل میشد، طعم پیروزی و یا تلخی شکست را
بچشم. شکست یا پیروزی؟
نتیجه ی اولین آزمایش هیجان انگیز بود
به طوری که در پوستم نمی گنجیدم. اما پس از فروکش کردن هیجانات اولیه متوجه شدم که
رسیدن به مقصد نهایی کار بسیار دشواری بود، کاری که از یک نفر ساخته نبود.
در آن زمان هزینۀ یک دارو از شروع تحقیق
تا زمان ورود به بازار 400 میلیون دلار بود (امروزه طبق برآورد دو سال قبل، این
هزینه به یک و نیم میلیارد دلار رسیده است). از آنجا که این ایده سالها جلوتر از
علم روز بود مرکز تحقیقات ارزش آن را درک نکرد که سرمایه گذاری کند اما سالها بعد
که متوجه اهمیت قضیه شدند، حسرت خوردند. اما از آنجا که من به
درستی این ایده ایمان داشتم، با سرمایۀ شخصی و گرفتن مقدار زیادی قرض از دوستان و
آشنایان توانستم کار را اندکی پیش برده و اختراع را به ثبت برسانم. پس از ثبت
اختراع تصمیم گرفتم که این فناوری نوین را به ایران منتقل کنم تا از این راه به
مملکت و مردم وطنم خدمتی کرده باشم. فکر میکردم از چنین پروژهای استقبالی شایان
خواهد شد. اما پس از مدتی گفتگو با چند مرکز دانشگاهی، حداکثر پیشنهادی که برای
انجام این تحقیق دریافت کردم، 100 میلیون تومان بود. تقصیری هم نداشتند چون چنین
پروژهای با این وسعت در سیستم تحقیقاتی ما قابل تعریف نبود. از طرفی باور کردنش هم
برای بسیاری از هموطنان راحت نبود. مگر میشود کسی که دیپلم از زاهدان دارد و لیسانس
از دانشسرایعالی چنین ادعایی در سطح جهانی داشته باشد در حالی که بزرگترین
دانشمندان شرکتهای بزرگ دارویی دنیا، انستیتوی ملی سرطان آمریکا و دانشگاههای بزرگی
مثل هاروارد چنین موفقیتی نداشتهاند؟ وقتی مطمئن شدم انجام این کار در ایران ممکن
نیست، ناچار به آمریکا بازگشتم. حالا خودم نقطهی سیاهی بودم که باید خود را کشف
میکردم.
در آمریکا، پس از یک سال تلاش بی وقفه
موفق شدم توجه یک شرکت کوچک سرمایه گذاری را به این پروژه جلب کنم. قرار داد را با
عجله بدون مشورت با وکیل حقوقی امضا کردم. غافل از این که تبصره های ناعادلانه ای
در قرارداد گنجانده بودند که ضررهای مالی زیادی را میتوانست تحمیل کند و دست آنها
را برای فسخ قرارداد باز گذاشته بود. در حالی که پس توقف چند ماهه و فسخ قرارداد
من کار را با سرمایه ای بیشتر ادامه دادند.
تحمل این شکست سخت تر از مشکلات قبلی
بود. البته بی تجربگی من و اعتماد به قولهایی که داده بودند، دلیل اصلی این شکست
بود. احساس میکردم که دیگر توان بلند شدن و از صفر شروع کردن را
ندارم. گاهی آرزو میکردم کاش هرگز چنین کشف و اختراعی صورت نمیگرفت تا مثل دیگر
همکاران روی پروژههای معمولی کار و در آرامش زندگی میکردم. خسته و افسرده، مدام به
این فکر میکردم که کاش چنین میکردم و یا کاش چنان میشد. شرکت البته با سرمایه ی
چند میلیون دلاری کار را دنبال میکرد و نتایج شگفت انگیزی به دست می آمد.
احساس میکردم زندگی و عمرم را روی یک
آرزو قمار و باخته بودم. در حالی که گروهی با قراردادهای ناعادلانه آن چه را متعلق به
من بود، تصاحب کرده بودند. احساس میکردم پاره ای از وجودم به یغما رفته بود. دو
سال پس از فسخ قرار داد، برای ثبت اختراعات در کشورهای دیگر نیاز به موافقت و امضای
من بود که زیر بار نرفتم تا کار به دادگاه کشید. از آنجا که هزینه وکیل بسیار زیاد
بود و من هم پولی در بساط نداشتم، خودم در برابر سه وکیل شرکت از خودم دفاع کردم.
در این کشمکش، نکته مهمی را به اثبات رساندم و به این دلیل شرکت پیشنهاد کرد تا
برای رسیدن به توافقی جدید مذاکره کنیم. بی تجربگی بار دیگر باعث شد به حق واقعی
خود نرسم. اما به هر حال توافق شد و پس از آن من سعی کردم همه ی این اتفاقات
ناخوشایند را فراموش کرده، به فال نیک بگیرم و با قدرت و اعتماد به نفس بیشتری به
تلاش خود ادامه دهم.
من توانستم این نکته را به خوبی به خود
بقبولانم که تلاش آنها برای به ثمر رساندن طرحی که حاصل یک عمر تحصیل و تحقیق و
تلاش بود، برای من بسیار ارزشمند است. ارزش معنوی این که دارویی جان بیماری را
نجات دهد بیش از همه ثروتهای دنیاست. این تفکر جان تازهای به من بخشید و سعی کردم
با فراموش کردن همه بی عدالتیها، رابطهی دوستانهای با افراد این شرکت داشته باشم و
بارها از تلاش آنها قدردانی کردم.
زمان کمک کرد تا احساس شکست به احساس مثبتی
تبدیل شود. پیشرفت و موفقیت این شرکت اعتماد بنفس را بیش از پیش به من برگرداند.
این که توانسته بودم با چند سال تحقیق، تحقیقات بیش از نیم قرن دانشمندان دنیا را
به چالش بکشم، احساس فوق العاده ای بود. در دو سه سال اخیر بسیاری از بیمارانی که
با بهترین داروهای نیم قرن اخیر آمریکا درمان نشده بودند، سرطان شان برگشته بود و
دیگر به هیچ دارویی پاسخ نمیداد، با داروی من درمان شدند، به طوری که سرطان شان
محو شد. این نتایج در پنجاه و پنجمین کنگره خون آمریکا توسط پزشکانی که دارو را به
بیمار تزریق کردند، گزارش شده است. احساسی بهتر از این با هیچ ثروتی قابل مقایسه
نیست.
من به این حقیقت رسیدم که اگر رؤیای
معلمی، درس خواندن در آمریکا، پژوهش، تحقیق و بالاخره رؤیای شکست سرطان همه و همه
توانسته بود تحقق پیدا کند، پس چرا باز هم برای تحقق ایدۀها و آرزوهای بهتر و
بیشتر تلاش نکنم. از سختیها و دردهای گذشته ی بریدم و با اتکا به تجربیات خوب
گذشته و با توکل به خدایی که همیشه همراه، حامی و نظاره گر بوده است قدم در راه
تازه ای نهادم. این بار با افکار تازه، تجربه ی علمی گذشته برای ادای دین به
ایران برگشتم تا دنباله ی کارهای تحقیقاتی را در مملکت خودم ادامه دهم. این زمان تحقیقات
در ایران از اهمیت بیشتری نسبت به گذشته بر خوردار بود. برخوردها اندکی جدی تر و
صمیمانه تر از قبل شده بود. اما هنوز هم نتیجه ی بسیاری از جلسه های پی در پی با
مسئولان محترم و دست اندرکاران، وعده هایی بود که کمتر عملی میشد.
بالاخره کار در تهران آغاز شد. با همۀ
مشکلات، بد قولی ها، مشکلات تحریم، کارشکنی ها و اتفاقات ریز و درشتی که در تمام 7
سال گذشته همراه ما بود، یاد گرفتم صبور و امیدوار باشم و از موانع عبور کنم. حالا با گذر از همۀ
این سختیها امروز به نتایج مهمی دست یافتهایم؛ اختراع تکنولوژی بهتری برای تولید
داروهای مؤثرتر و ارزشمندتر، حاصل ایستادگی و تلاش بی وقفه است برای هدفی مقدس.
یاد گرفتم که هیچ تلاشی بیهوده نیست.
نام داروی جدید را سیستانین گذاشته ام،
به یاد پدر، مادر، اجداد و بیابانهای خشک سرزمینی که همیشه دوست خواهم داشت. ساخت
داروی سیستانین از اول شهریور 1394، در شرکت دانش
بنیان 'اوشیدا نوین دارو' با حمایت دولت آغاز شده است تا مراحل اولیه تحقیقاتی را
طی کند. امیدوارم که سال آینده فاز بالینی این دارو آغاز شود و سعی کنیم که زودتر
از داروی قبلی (آمریکا)، این دارو وارد بازار ایران و سپس به عنوان یک فرآوردهی صد
در صد ایرانی وارد بازار دارویی دنیا شود. این دارو مهمترین داروی ضد سرطان و مورد
استفاده بیش از 4 میلیون بیمار سرطانی در دنیا است که در 20 سال گذشته هیچ شرکتی
در دنیا قادر به ساخت آن نبوده است.
امروز پس از گذشت بیش از نیم قرن، در
میان هموطنانم در تهران اما تنها زندگی میکنم. تنهایی که از کودکی با من همراه بوده
ولی گهگاهی دوستان و آشنایان میان من و تنهای ام قرار میگیرند. نه فقط تنهایی،
بلکه هیچ چیزی در زندگی ام تغییر چندانی نکرده است،
همچنان دوست دارم که ساده زندگی کنم.
حالا همه ی دلخوشی ام چیدن میوه از درختی است که سالها پرورانده ام. میوهای که امیدوارم
کام همه را شیرین کند.
موفق باشید
* اگر احساس خستگی کردید،
یک دقیقه عضلات بدن خود را بکشید. برای انجام این کار، کف پایتان را در
امتداد ساق پا بکشید. همچنین دو دست خود را به طرفین باز کنید و عضلات
سینۀتان را در امتداد دو دست بکشید (حالتی مانند خمیازه کشیدن). انجام این
عمل به مقدار قابل توجهی خستگی شما را رفع میکند.